یادم هست قریب به 7-6 سال پیش که طرح "سبد کتاب اتوبوس" تازه ایجاد شده بود و روزنه امیدی بود برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی، مسیر خانه تا مدرسه را با این کتابچه ها می گذراندم. یک بار وقتی اسم سید مهدی شجاعی را روی یکی از این کتابچه ها دیدم خیلی تعجب کردم و وقتی متوجه شدم این کتاب بخشی از یک داستان منتشر نشده از اوست بیشتر ذوق زده شدم. اسم داستان را یادم نمانده فقط می دانستم درباره شهید چمران بود و نثر بسیار روان و گیرایی داشت. به طوری که هنوز هم صحنه ای از کتاب را دقیق با توصیفاتش در ذهن دارم.طرح کتاب اتوبوس به فراموشی سپرده شد و اهدافش نامحقق ماند ولی داستان آن روز در ذهن من مانده بود...

حالا امروز متوجه شدم همان کتابچه خاطره انگیز به یک کتاب بیش از 500 صفحه تبدیل شده و به تازگی توسط انتشارات نیستان با نام "مرد رویاها"به چاپ رسیده.با اشتیاق برای تهیه آن با مرکز توزیعش تماس گرفتم و طبق معمول مسئول بی حوصله ذوقم را کور کرد. کاش ناشران محترم احترام بیش تری برای مخاطبین ذوق آلودشان قائل باشند و گوشی را به دست کسی بسپارند که بداند کتابخوان در این دوره برای خودش می تواند مثل طلا ارزشمند باشد...

پانوشت:

1- منظورم از تشبیه کتابخوان به طلا اصلا خودم نبودم!

2- این روزها در حال و هوای کتابخوانی ام اتفاقات زیادی می افتد ولی دندان روی جگر گذاشته ام تا موقعش...