وبلاگم یک ساله شد...

وقتی که تصمیم به وب نویسی گرفتم حال خوشی نداشتم. در جایی مطلب می نوشتم که بعدش فهمیدم که ارزش وقت گذاشتن نداشت.نمی خواستم از نوشتن دست بکشم. فقط جایم را عوض کردم. کم بازدید بودن وبلاگم را ترجیح دادم به فروختن اندیشه هایم به ثمن بخس. یواش یواش فهمیدم قلق وبلاگ نویسی را. انصافا دخترخاله جانم(خرد تشنه) در این بابت حق بزرگی به گردنم دارد.یواش یواش فهمیدم که بعضی از دوستانم هم وبلاگ دارن تا اون موقع بهم نگفته بودند.شاخه های دوستی مان در فضای مجازی هم ریشه گرفت. اگر این طفل یکساله فلج اطفال نگیرد امیدوارم به جایی برسد...

پ.ن:

الان یادم افتاد که نه مشهد و نه شب قدر برای وبلاگ دعا نکردم! سالی که نکوست از بهارش پیداست!!!


والعاقبه للمتقین